ننه سرما از پنجره به بیرون نگاه کرد. باد سردی لا به لای درختان می وزید. سیب سرخ خورشید آرام آرام پشت کوهها پنهان شد. ننه سرما میل بافتنی و کاموایش را برداشت، آمد و
ُ کنار کرسی نشست. چند وقتی بود که شروع به بافتن پالتو برای دخترش یلدا کرده بود.
داستان
بهار و شب یلدا
3 آذر 1397 ساعت 13:58
ننه سرما از پنجره به بیرون نگاه کرد. باد سردی لا به لای درختان می وزید. سیب سرخ خورشید آرام آرام پشت کوهها پنهان شد. ننه سرما میل بافتنی و کاموایش را برداشت، آمد و
ُ کنار کرسی نشست. چند وقتی بود که شروع به بافتن پالتو برای دخترش یلدا کرده بود.
کد مطلب: 92