طاهــا کوچولــو ارتشــیها را خیلــی دوســت داشــت، بــه همیــن دلیــل، ســی و یکــم شــهریور مــاه کــه رزمایـش بـزرگ محمـد رسـول الله برگـزار میشـد، بـه پـدرش گفـت: بابـا! مـن را بـه رزمایـش ببـر تــا نیروهــای ارتــش و ســپاه را ببینــم؛ آخــه مــن هــم وقتــی بــزرگ شــدم، میخواهــم یــک بســیجی شـوم و گـوش بـه فرمـان رهبـرم باشـم. پـدر طاهـا لبخنـدی زد و بـه مـادر طاهـا گفـت: حاضر شـوید تـا بـه محـل رزمایـش بـزرگ محمـد رسـول الله برویـم تـا قدرت نمایی نیروهای مسلح را بـه اتفـاق پسـرمان تماشـا کنیم . طاهــا و خانــوادهاش مشــغول تماشــای رزمایــش بودنــد. دســتههای رزمــی یکــی یکــی و بــا قــدرت تمــام، از مقابــل جایــگاه رد میشــدند. طاهــا و خانــوادهاش بــا شــور و شــوق، مشــغول تماشــای شــکوه و عظمــت توانمنــدی همشهریهایشــان بودنــد کــه ناگهــان صــدای ترســناکی فضــا را پــر کــرد. عــدهای از مــزدوران دشــمن بــه ســمت مــردم بیدفــاع شـلیک کردنـد. مـادر و پـدر طاهـا بـه شـدت زخمـی شـدند، طاهـا هـم زخمـی شـد. طاهــا کوچولــو فقــط چهــار ســال داشــت، او خیلــی کوچکتــر از آن بــود کــه زخمهــای گلولــه را در بدنــش تحمـل کند،طاهـا بـه آسـمان پـر کشـید و بـه بهشـت رفـت. طاهـا کوچکتریـن شـهید حادثـهی تروریسـتی اهـواز هسـت. شـهادت طاهـا سـند دیگـری بـر رذالـت و پسـتی دشـمن هسـت. در آن حادثــه ۲۵ نفــر از هموطنانمــان بــه شــهادت رســیدند و عــده ای هــم بــه شــدت زخمـی شـدند و جنایـات جدیـدی بـه روسـوایی آمریــکای پلیــد اضافــه شــد؛ جنایتــی کــه پاســخش توســط فرزنــدان ایــران در ســپاه پاسـداران، بـه سـرعت داده شـد و انتقـام خـون طاهــا و دیگــر شــهدا را از دشــمن گرفتنــد و مقــر دشــمن را در فاصلــهی ۷۰۰ کیلومتــری از مرزهـای ایـران، مـورد اصابـت موشـکهای پـر قدرتشــان قــرار دادنــد. بـا ایـن عملیـات، آمریـکا و اسـرائیل هـم واقعـا ترســیدند؛ چــون فاصلــهی کمــی بــا اســرائیل داشــت و حســاب کار دســت اســرائیل ملعــون هــم آمــد.